خورشید مهربانی

یا صاحب الامر والعصر والزمان عجل علی ظهورک و اشفعی لنا فی سکرات الموت و فی بیت القبر و فی یوم القیامه و فی الجنه

خورشید مهربانی

یا صاحب الامر والعصر والزمان عجل علی ظهورک و اشفعی لنا فی سکرات الموت و فی بیت القبر و فی یوم القیامه و فی الجنه

آخرین نظرات

یاصاحب الزمان شرمنده ایم...

جمعه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۳، ۰۹:۲۵ ب.ظ


« شیخ رجبعلی خیاط »

در شب سرد زمستانی در نیمه های شب در حالی که پاسی از نیمه شب گذشته بود و برف بشدت می بارید و تمام کوچه و خیابان ها را سفید پوش کرده بود از ابتدای کوچه دیدم که در انتهای کوچه کسی سر به دیوار گذاشته و روی سرش برف نشسته است!

باخود گفتم شاید معتادی دوره گرد است که سنگ کوب کرده !

جلو که رفتم دیدم او یک جوان است !

او را تکانی دادم !

بلافاصله نگاهم کرد و گفت چه میکنی!

گفتم 

جوان مثه اینکه متوجه نیستی!

برف برف!

روی سرت برف نشسته !

ظاهرا مدت هاست که اینجایی!

مریض می شوی!

خدای ناکرده می میری!

اینجا چه میکنی!

جوان که گویی سخنان مرا نشنیده بود!

با سرش اشاره ای به روبرو کرد!

دیدم او زل زده به پنجره ی خانه ای!

فهمیدم عاشق شده!

نشستم و با تمام وجود گریستم!

جوان تعجب کرد!

کنارم نشست!

گفت تو را چه شده

 ای پیرمرد! آیا تو هم عاشق شدی؟!

گفتم 

قبل از اینکه تو را ببینم فکر میکردم عاشقم![

عاشق مهدی فاطمه]

ولی اکنون که تو را دیدم

[ک چگونه برای رسیدن ب عشقت از خودبی خود شدی]فهمیدم ک من عاشق نیستم و ادعایی بیش نبوده!

مگر عاشق میتواند لحظه ای ب یاد معشوقش نباشد!!!

یا صاحب الزمان شرمنده ایم آقا

  • مریم راستی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی